متن شعر به همراه سبك متن - 4

متن شعر به همراه سبك متن - 4

متن شعر به همراه سبك متن - 4

متن شعر به همراه سبك متن - 4

متن شعر به همراه سبك متن - 4
متن شعر به همراه سبك متن - 4
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
حضرت زهرا(س)-بستر شهادت شب های درد و نافله و بی قراری ام چشم خداست شاهد شب زنده داری ام

مصطفی متولی

حضرت زهرا(س)-بستر شهادت



شب های درد و نافله و بی قراری ام

چشم خداست شاهد شب زنده داری ام

گاهی میان گریه که از هوش می روم

اشک علیست آنکه میاید به یاری ام

چندیست نان نپخته و کاری نکرده ام

شرمندۀ کنیزم از این خانه داری ام

پیری زود رس به سراغ من آمده

برگ و بری ندارم اگر چه بهاری ام

همسایه ها به مرگ من انگار راضی اند

دلگیر از این محله و این همجواری ام

زخمم به یک اشاره دهن باز می کند

شب تا سحر مراقب این زخم کاری ام

آتش حریف سوره قرآن نمی شود

من کوثرم که در دل تاریخ جاری ام

من رهبرم علیست که حق در مدار اوست

شکر خدا شهید ولایت مداری ام


تعداد بازديد : 143
یکشنبه 04 فروردین 1392 ساعت: 5:03
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
مرکز عشق حلقه به گوش تو ام ای لقبت لافتی هرچه بگویی کنم بی چک و چون و چرا خون دو دیده گ

 

مرکز عشق



حلقه به گوش تو ام ای لقبت لافتی

هرچه بگویی کنم بی چک و چون و چرا

خون دو دیده گواست بر غم حجر تو یار

بهر مداوای دل کن تو شبی رو به ما

ای نجفت مرکز عشق همه عالمین

ذرّه ای از تربتت جلوه ی شمس ضحا

گنبد تو چون نگین کل زمین چون رکاب

جنّت عرش برین گوشه ای از این سرا

بین نوک گلدسته ات سقف چهارم درید

نقش و نگارش شده بر همگان دلربا

تا که سعید حزین لب به سخن بر گشود

گفت مدد یا علی شاه جهان مرتضی

سعیدمازندرانی


تعداد بازديد : 79
شنبه 03 فروردین 1392 ساعت: 11:00
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
پادشاه عالم و خلوت گزیدن ساده نیست از زن و فرزند و یکجا دل بریدن ساده نیست در میان دود و آ

 

پادشاه عالم و خلوت گزیدن ساده نیست

از زن و فرزند و یکجا دل بریدن ساده نیست



در میان دود و آتش إزدهام و همهمه

پا برهنه روی خاک و خل دویدن ساده نیست



در دوعالم یک جوان باشد امید تو و بعد

بر سر نعش جوان خود رسیدن ساده نیست


کودکی باشی میان مردمان جنگ جو

بی هوا از هر طرف سیلی چشیدن ساده نیست



در میان قتلگه هل ناصری خوانی و بعد

جز سنان و نیزه و تیری ندیدن ساده نیست



هر چه کردم تا بگنجد باورم اما نشد

بر سر نیزه سر شش ماهه دیدن ساده نیست



دیدن این واقعه جای خودش بر شیعیان

روضه ای زان واقعه حتّی شنیدن ساده نیست


تعداد بازديد : 135
شنبه 03 فروردین 1392 ساعت: 11:00
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
علمدار شام بند اول آیینه ی صفات و نشانی فاطمه نامت رقیّه حضرت ثانی فاطمه بر روی صورت و تن خو

 

علمدار شام

بند اول
آیینه ی صفات و نشانی فاطمه
نامت رقیّه حضرت ثانی فاطمه

بر روی صورت و تن خود جای کعب نی
جسمت مثال قدّ کمانی فاطمه

همچون عموی خود حسن مجتبی کریم
سر سفره دار سفره ی خانی فاطمه

بی بی عالمی و ولی غنچه ای هنوز
همچون زمان اوج جوانی فاطمه

از کربلا و شام احادیث گفتنی
در دل مثال سرّ نهانی فاطمه

روضه ز تو شروع و به زهرا شود تمام
رازی برای اشک فشانی فاطمه

من هیچ کلّ ایل و تبارم فدای تو
قربان تربت حرم با صفای تو

بند دوم
بانوی کوچک حرم و خانه ی حسین
نور دو چشم و نرگس مستانه ی حسین

جای تو روی دوش عمویت اباالأدب
شیرین کلام و گوهر و دوردانه ی حسین

در باغ یاس و نرگس و در دشت رازقی
خوش بو ترین گلی و تو ریحانه ی حسین

باب الحوائجی و جهان زیر دین توست
ای دختر شهیده و فرزانه ی حسین

از بعد رفتن پدرت تاب عمه رفت
بس گفته ای تو ذکر غریبانه حسین

با این بهانه ها که ز عمّه گرفته ای
ویرانه ای شده همه دیوانه حسین

خاک خرابه ها شده دارالشّفای تو
شاهان عالمی همگی چون گدای تو


بند سوم
تو سوره ی سه آیه ی قرآن زینبی
تو شاه بیت دفتر و دیوان زینبی

در مکتب حجاب و حیا اُسوه زنان
زیرا که پرورانده ی دامان زینبی

در شام و لشگری که چو فرمانده زینب است
با جان و دلت گوش به فرمان زینبی

ای یادگار شاه شهیدان کربلا
بعد از حسین روح و دل و جان زینبی

از بعد رفتن پدرت روی نیزه ها
بیست و چهار روز تو مهمان زینبی

در کهکشان سبز و پر از أختر حسین
تو ماه پاره، ماه درخشان زینبی

ای دختر سه ساله، علمدار شهر شام
ما نوکران کوی تو هستیمو والسلام


تعداد بازديد : 117
شنبه 03 فروردین 1392 ساعت: 10:59
نویسنده:
نظرات(2)
مشاهده ادامه مطلب
پادشاه ملک ایران بند اول جان عالم فدای گنبدتان من اسیر نمای گنبدتان دل میان حریم سینه تپد

 

پادشاه ملک ایران

بند اول

جان عالم فدای گنبدتان
من اسیر نمای گنبدتان

دل میان حریم سینه تپد
لیک مولا برای گنبدتان

همه شب کار من شده به سحر
پر زدن تا فضـــای گنبدتان

زائران شما چه مبهوتند
در نگاه طــلای گنبدتان

خیره بر عکس گنبدت بشوم
تا کند دل هوای گنبدتان

دوست دارم که بوسه ای بزنم
پرچم دلــربای گنبدتان

چه عجیب است ماجرای شما
که رضای خدا رضای شما...!

بند دوم

ما چو مور و شما سلیمانی
ما چو قطره شما چو طوفانی

هشتمین نور روشنایی بخش
مــــعنی آیــه های قــرآنی

با وجود غـــریبیت مولا
تو شهنشاه مُلک ایرانی

طوس را جلوه ای دگر دادی
چه حریمی چه صحن و ایوانی...!

نذر کردم ببینمت مولا
سر خود را کنم به قربانی

مرتضایی، رضا و یا که علی
هر که هستی تو صاحب جانی

دستتان نبض عالم امکان
و وجود تو آبروی جهان

بند سوم

فاش گویم و هرچه باداباد
که به (عشق) تو شد جهان ایجاد

زین سبب گویم ایچنین که تویی
بــــر تمامی أنبیا اســتاد

آه مولا دلم چه دلتنگ است
از برای نماز گوهرشاد...

نوری و نور زاده ای زین رو
نوری از تو بُود امام جواد(ع)

کاش میشد مجاوت بودم
دارم از دوریت دوصد فریاد

آهویی خسته ام به دام شما
که نخواهد شود دمی آزاد

أیها النّاس این شما این شاه
او کریم است، هرچه خواهی خواه...


تعداد بازديد : 117
شنبه 03 فروردین 1392 ساعت: 10:56
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
اي سايهي بالا سرِ خواهر برادر اي جانِ از جانِ خودم بهتر برادر خواهر همان احساس مادر بر برادر دارم

 

اي سايهي بالا سرِ خواهر برادر
اي جانِ از جانِ خودم بهتر برادر
خواهر همان احساس مادر بر برادر
دارم برايت مي شوم مادر برادر
***
اي سوره چشمي بر منِ آيه بيانداز
يعني نگاهي هم به همسايه بيانداز
يك بارِ ديگر بر سرم سايه بيانداز
بر خواهرانش سايه دارد هر برادر
***
چيزي به غير از چشم تر دارم ندارم
از گوشهي زندان خبر دارم ندارم
اصلاً نمي دانم پدر دارم ندارم
ديدم كمالاتِ پدر را در برادر
***
از جانب زُلفت صبايي مي فرستي؟
با التماس من دعايي مي فرستي؟
دارالشِفاي من دوايي مي فرستي؟
افتاده ام در گوشهي بستر برادر!
***
اينجا مسيرِ كوچه ها خوب است خوب است
وقتي نگاهِ مردها خوب است خوب است
حالا كه احوالِ رضا(ع) خوب است خوب است
از بس فنا گرديده ام من در برادر

در كوچه ها با حالِ بيمارم نبردند
وقتي رسيدم، سمتِ بازارم نبردند
اين معجري را كه سرم دارم نبردند
اينجا چه شأني دارد اين معجر برادر
***
اي كاش مرغي را كسي بي پَر نبيند
جسمِ برادر را كسي بي سر نبيند
هر كس ببيند كاش كه خواهر نبيند
افتاده روي تلِ خاكستر برادر
***
نه تو جسارت ديده اي نه من جسارت
نه تو اسارت ديده اي نه من اسارت
نه تو به غارت رفته اي نه من به غارت
پس ما دو تا قربانِ آن خواهر برادر
***
با نيزه اي تا شاه را از حال بردند
يك يك تماماً رو سوي اموال بردند
هر آنچه را كه بود در گودال بردند
تسبيح، عبا، عمامه، انگشتر برادر
علي اكبر لطيفيان


تعداد بازديد : 149
شنبه 03 فروردین 1392 ساعت: 10:51
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
يا زهرا (س) سالي گذشت و وقتِ حساب و كتاب شد پيشاني ام به محضرتان خيسِ آب شد ه

 

يا زهرا (س)
سالي گذشت و وقتِ حساب و كتاب شد



پيشاني ام به محضرتان خيسِ آب شد



هر روز با گناه دلت شكسته ام


بِينِ من و تو اين همه عصيان، حجاب شد

گفتند پاي نامهي ما گريه مي كني

حالِ شما ز ديدنِ نامه خراب شد



با اين وجود تا كه گِره خورد كارِ من


يا صاحب الزمانِ(عج) دلم مستجاب شد



امسال هم گدايِ شبِ جمعهي حرم


با يك دعاي مادرتان بي حساب شد



ما را بخر عزيزِ دلِ شاهِ كربلا


جانِ كسي كه صورتش از خون خضاب شد



عمري است روضه خوانم و باور نمي كنم



زينب(س) چگونه واردِ بزمِ شراب شد


تعداد بازديد : 113
شنبه 03 فروردین 1392 ساعت: 10:50
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
شهر مدينه شاهد يك اتفاقِ تلخ بود در قابِ چشمِ مردمِ گمراهِ شهر بود بر شانه هاي اكثرشان

 

شهر مدينه شاهد يك اتفاقِ تلخ بود

در قابِ چشمِ مردمِ گمراهِ شهر بود


بر شانه هاي اكثرشان گِردِ بيتِ وحي

هيزم به قَدرِ مصرفِ شش ماهِ شهر بود


***


طاغوت بود و عربده هايي كه بر سرِ


بانوي مهرباني و تطهير مي كشيد


از اين همه جسارت و بي حرمتي عجيب


محبوِ فاطمه(س)جگرش تير مي كشيد


***


گاهي به سمتِ گيسوي او چنگ مي كشيد


آن آتشي كه پيروهنش را گرفته بود


ديدي كه چشمِ ديدنِ دردانه اش نداشت


ميخي كه جا به سينهي زهرا(س)گرفته بود


***


انداخت بينِ معركه خود را چو ناگهان


چرخيد تازيانه و بر رويِ او نشست


چَشمِ مطهره نه فقط در امان نماند


مانند يك مدال به بازوي او نشست


(فضرب قنفذ على وجهها وأصاب عینها)


***


پا بر غرورِ فاتحِ خيبر گذاشتند


مي ريخت اشكِ حيرتِ ماه و ستار ها


دستي به رويِ عصمتِ كبري(س)بلند شد


غلطيد روِ خاكِ زمين گوشواره ها



از شيرمردِ بَدر و اُحد زخم خورده بود


يك جا تمامِ كينهي خود را مرور كرد


در كَنده گشت از آن ضربتي كه زد


از رويِ در، سپاهِ مغيره عبور كرد


(فَرَکَلَ البابَ بِرِجلِهِ)


***


حيدر(ع)برايِ مهريه او سپر فروخت


سينه سپر بلاش به جان مي خريد، آه


از بينِ دنده هاي شكسته نفس چه سخت


با لخته هاي خون به لبش مي رسيد، آه


***


لرزيد پشتِ شيرِ خدا و عباي خود


در پشتِ در نشست و روي همسرش كشيد


در كربلا حسين(ع)هم آمد و عبايِ خود


از شانه ها براي علي اكبرش كشيد

حاج عليرضا شريف


تعداد بازديد : 109
شنبه 03 فروردین 1392 ساعت: 10:48
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
عید آمد و بهار دل ما نیامده باد صبا ز کوی مسیحا نیامده فصل بهار،بی گل و سنبل نمی شود

 

عید آمد و بهار دل ما نیامده

باد صبا ز کوی مسیحا نیامده



فصل بهار،بی گل و سنبل نمی شود

یعنی چرا مسافر زهرا نیامده ؟!



این جمعه هم برای فرج گریه می کنم

چون حجت الهی دنیا نیامده



در بین گریه گویمش ای دلربای من

آیا هنوز نوبت فردا نیامده ؟!



گویم به او که بر دل ما هم سری بزن

با این که بر من این تقاضا نیامده



در دفترم نوشته ام آقا بیا بیا

امَا هنوز نشانی از امضا نیامده



شاید که من لیاقت دیدن نداشتم

یک بار هم به خواب من آقا نیامده



(محسن) بریز اشک جدایی در این زمان

چون آن غریب خسته ی صحرا نیامده

 


تعداد بازديد : 95
شنبه 03 فروردین 1392 ساعت: 10:47
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
شهرالصیام برهمه دلها مبارک است ماه نماز و روزه و تقوا مبارک است بر طایی طریق الی الله ، هرنفس

 

شهرالصیام برهمه دلها مبارک است

ماه نماز و روزه و تقوا مبارک است

بر طایی طریق الی الله ، هرنفس

یا جنبشی که میکند اینجا مبارک است

شهرشلوغ رحمت پروردگاری است

هر اشتیاق دل به مصلی مبارک است

یا کریم ایام اعتکاف مه نور شد ولی

این فیض پشت خانه زهرا مبارک است

کوی امید کوی بنی هاشم است و بس

عرض ادب به ساحت مولا مبارک است

یا مرتضی علی پسرآورده همسرت

امشب تصدقی بده ،آقا مبارک است

نطق مرا عنایت تو باز میکند

تا سرسرای عشق تو پرواز میکند

در کوچه های شهر نبی می وزد نسیم

در یک سحر ز یاس جنان میرسد شمیم

در شهر سوت و کور مدینه به لطف حق

دارد تمام حسن خدا میشود مقیم

طوبی به فصل میوه رسید و ثمر نشاند

میسوزد از حسادت خود یک زن عقیم

هفت آسمان ز مقدم او قصرنور شد

خورشید از تجلی او طفلکی یتیم

با پای پینه بسته به رضوان نمیرسیم

مرکب سوار جاده ی جنات، مستقیم؟

گرچه مسافریم ولی جیبمان تهی است

آقا جسارت است کرایه نمی دهیم

آقا ببخش سائل پابرده از گلیم

پای برهنه آمده در محضر کریم

مست تجلیات خداوندگار شد

هر عاشقی که عابر کوی نگار شد

زیبای فاطمه به جهان پا نهاده و

یوسف برای خدمت او جامه دار شد

او از قدیم صاحب خان کرامت است

حاتم به یک اشاره ی او نو نوار شد

نوح نبی به زمزمه های حسن حسن

کشتی درست کرده و بعدا سوار شد

آن صاعقه که موسی عمران به طور دید

از عطسه های طفل علی آشکار شد

تا او رسید شیعه به خود افتخار کرد

دنیا به فرق دشمن ابتر هوار شد

ای هاشمی نسب ، پسر حضرت بتول

ما را برای جیره خوری کن شها قبول

ای دلبری که دل ز همه دهر می بری

ای آنکه شد خدا به صدای تو مشتری

ای خلق عالمین به یمن وجود تو

حالا خدا که نه،ولی آن سوی باوری

از اشک چشم پاکتری و شبانه روز

در چشمهای حضرت زهرا شناوری

می لرزد از خشیّت رحمان تمام تو

وقتی که در نماز به قبله برابری

امشب سری به خانه ی جود تو می زنیم

مهمان رسیده بار کن آقا سماوری

ای سفره دار بین همه سفره دارها

جان خودم قسم که تو یک چیز دیگری

سائل جدا ز سفره ی سلطان نمی شود

دردی بدون اذن تو درمان نمی شود

ساقی نصیب ما دوسه جرعه شراب کن

مِی نوشمان کن و همه مان را خراب کن

با دل سخن بگو کمی از زندگانی ات

و از ماجرای خود دلمان را کباب کن

یا ذالکرم کرامتی از خود بروز ده

ما را برای خود بخر، آقا ثواب کن

بعداً برای اینکه نگردیم از تو دور

محکم به دست و پا و گلومان طناب کن

حالا که بین ما و شما سنخیت کم است

ما را جزامیان مسیرت حساب کن

مگذار تا خطاب به بی صاحبی شویم

اندیشه ی بدان همه نقش برآب کن

تحت لوای قاسم تو سینه میزنیم

پس جز به دست تو به کسی جان نمی دهیم

پایین پلک چشم تو دائم پر از نم است

چشمت قشنگ، سوی نگاهت ولی کم است

از بسکه اشک ریخته ای در عزای یاس

از بسکه کوچه پیش نگاهت مجسم است

رد شراره بر رخ تو نقش بسته است؟

یا ردپای ضربه سیلی محکم است؟

سنّت زیاد نیست ولی پیر گشته ای

این ارث مادری است که قدشما خم است

آقا فدات شم چقدر غصه میخوری

تصویر لحظه لحظه عمرت چه پر غم است

این گریه ها که میکنی از بهر مادرت

پایه گذار اشک عزای محرّم است

در روضه های حضرت ارباب، یاحسن

سرمشق یا حسین حسین دمادم است

هرکس که سائل کرم مجتبی نشد

شایسته ی بکاء به شه کربلا نشد


تعداد بازديد : 167
شنبه 03 فروردین 1392 ساعت: 10:44
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
بنــد آمـــــــده زبــــــــان غــــــزلهـــا خشکیده مـــــــاند ظرف عسلهــــــا قرآن که سوخت

 

بنــد آمـــــــده زبــــــــان غــــــزلهـــا

خشکیده مـــــــاند ظرف عسلهــــــا

قرآن که سوخت ، ذائقه هم سوخت

خاکـــــسترند شـــــــــیخ اجــــــلهــا

بیـــــــــــرون زده جهــــــالت پرویــــــز

از لابـــــه لای چــــــــرک دمــلهـــــــا

تیره شــــد آســـــــــــــــمان فتـــــوّت

پس کو ؟ چه شـد قـیام بطـلهـــــا ؟

ناز تــــــــو و نیـــــاز همه ، سخـــــت

افــــــتاده در مـــــیان مـثــــلهـــــــــا

کنعان پیــــر ، چشــم به راه اســــت

ای پیرهـــــــــن بیا به بغــــلهـــــــــا

از ما فـــــــراق ، حوصله ســـر بــــرد

تا انحــــــــــنای گــــــــود اجلهـــــــا

جــــــــــدّی نگـــــــیر قافیه هـــــــا را

بنـــــــــد آمــــــــده زبان غــــــــزلها


تعداد بازديد : 98
شنبه 03 فروردین 1392 ساعت: 10:44
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
بــاید از خویش به از پیش سفر کـرد سفــر نـــــفس سرکش شده را صید تبر کرد تبر باید از غیر تهی ش

 

بــاید از خویش به از پیش سفر کـرد سفــر

نـــــفس سرکش شده را صید تبر کرد تبر

باید از غیر تهی شد کـه پــر از یـار شــویم

هرکس این شد به حقیقت که هنر کرد هنر

جامه زهـد دریــدیم و جـنون را خــواندیم

کــه شـود بـر رخ دلــدار نــظر کــرد نظر

ربّنــــا دیـــد که مـا دسـت قنوت آوردیم

ظـرف درخواست پر از خون جگر کرد جگر

همچو شبنم ز دو چشمم شرر باکره ریخت

اصلــه ی نـــارس دل مــیل ثمر کرد ثمر

مـن همـــان اصــله نهالم که تو آبـم دادی

بـــه گــــمانم عــوض آب شــرابم دادی

مـن مــخمور تــو را یک شبه خمّـارم کـرد

آن شـــکر شــهد که در جرگه تجّارم کرد

یـــا عــلی گـفتم و از عهد طفولیت خـــود

بس تو را جار زدم جــار تو عمــّـارم کـرد

هـسته خـــرما به کفم داشتم و هــا کردی

و بخــــار نــفست مــیثم تــمّارم کــرد

حــجر الاســود کــنج لــبت از روی غـرض

قصد جان کرد و مـــرا زائـــر دوّارم کــرد

گفتن تو به همین سادگی و سهل که نـیست

زین سبب غیرت تـشدید بـــدهکارم کـــرد

تاجر شـهد و شـــراب و عــسل و نــیشکرم

علی ایـنجاست، چرا زیــره به کـــرمان ببرم

از دل والـه و شـــیدای لبت خــرده مــگیر

کار از کـــارگر خـــسته و افــسرده مــگیر

ارتفاع کف پــات از نـــفس انــداخت مـــرا

خُب مدارا کـــن و راه از تـــن آزرده مــگیر

انتظارت ز سبوی تـرک افتــاده ز چـــیست

آنقدر باده به پیمانه، تــو لـب پُـر دِ مـگیر

بکُش و راحتمان کـن ولــی از بــهر ثـــواب

اجر یک فاتحه را زین دلـک مـــرده مــگیر

هر کس آمد دل مـن را ببــرد خـنــده زدم

گفتمش دل ز کسانی که علی بــرده مـــگیر

کـم و کـوتاه تــریـن فـــاصله ای تـــا بالا

هیچ در آینـه دیـدی رخ خـــود تــا حــالا؟

تو چه گفتی ، چه نگفتی ، همه گفتند تـو را

عشق بودی همه در سیـنـه نــهفتند تـــو را

کعبه از کـعبه بــرون آمــد و فتــوا دادنــد

که از این پس همه در سـجده بیــفتند تـو را

کن به یک چشم ، به شاه و به رعیت، تو نگاه

گر چه شهلایی چشمان تـو جــفتند تــو را

وصله بر قـــامت نـعــلین زدی، فــهمیدیم

زینت و زیـور دنیا هــمـه مــفتنــد تــو را

آدم از بـــهت تــجلّا دلــش از حــوّا رفـت

تا لـبــان تـر صــدّیــقه شــکـفتند تــو را

سَبِّح اِسمِک که من از خواندنت عاجز هستم

صَلِّ رَبِّـک که من از سیل معـــاجز هــستم


تعداد بازديد : 747
شنبه 03 فروردین 1392 ساعت: 10:43
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
ای مستمند جام شراب تــو شعرها دورنـد از حقیقت نــاب تـــو شعـــرها وقتی تو شاه بیت غزل های خ

 

ای مستمند جام شراب تــو شعرها

دورنـد از حقیقت نــاب تـــو شعـــرها

وقتی تو شاه بیت غزل های خلقتی

جان می کنند پای رکاب تو شعــرها

باران چکید بر تن خشک کویر هــا

جاری شد آب از دل سرد غدیرها

آمد بهار آخر زهرا ، از این به بعــد

صید ثمر کنید ز حتی حصیــر هـــا


تعداد بازديد : 85
شنبه 03 فروردین 1392 ساعت: 10:43
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
چند روز است جهان دور سرم میگردد

 

چند روز است جهان دور سرم میگردد

گوی خورشید دور قمرم میگردد

هر کجا اه شد اهنگ لبانم، دیدم

دخترم امده و دور و برم می گردد

توبه کردم که نفس های عمیقی نکشم

خنده زخم عذاب جگرم می گردد

درد پهلوی من انگار دو تا پا دارد

راه افتاده و دور کمرم می گردد

دل اسماء به احوال تنم می سوزد

مرهم اورده و دنبال ورم می گردد

حرف تابوت برایم زد و گفتم خوب است

نظرت موجب جلب نظرم می گردد

میخ در، تیر سه پر گردد و در کربلا

عاقبت موجب قتل پسرم می گردد


تعداد بازديد : 169
شنبه 03 فروردین 1392 ساعت: 10:42
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
توفیق اشک ساری و جاری ندارم خشک است چشمم فیض،سرشاری ندارم

 

توفیق اشک ساری و جاری ندارم

خشک است چشمم فیض،سرشاری ندارم
در مجلس ترحیم دل شرکت نمودم

کاری به جزناله،به جز زاری ندارم
از بس برای این و آن خواندم که حالا

بَهر تودر حَنجر دگر تاری ندارم

یا قلّت سرمایه تاجر گشتم،اما

کالای ناب و رُنده بازاری ندارم

در حد نام یک خیابان خواندمت،وای

انگار اصلا با تو من کاری ندارم

با طرز رفتاری که داری،می توان گفت

تو دوستم داری،من انگاری ندارم

دورم مَزَن،دورت بگردم،حضرت عشق

جز حائرتو میل پرگاری ندارم

من از تهِ دل دوستت دارم،به قرآن

حیف،عُرضه ی اِثبات گفتاری ندارم

جز عشق حیدر راکه زهرا داده بر من

در کیسه اَم چیز گهر باری ندارم

کاری بکن تا سائِل زهرا بمانم
جز صاحب این خانه من یاری ندارم


تعداد بازديد : 85
شنبه 03 فروردین 1392 ساعت: 10:42
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
نه هم دمی ، نه مونسی ، نه یار و یاوری جان کندنم چه سخت شد این روز آخری یک سال و نیم هست که هی

 

نه هم دمی ، نه مونسی ، نه یار و یاوری

جان کندنم چه سخت شد این روز آخری

یک سال و نیم هست که هی می خورم زمین

مثل کبوتری که ندارد دگر پری

گر چه جلال و شوکت من ارث مرتضی است

ارثیه ی قد خم من ، هست مادری

عبداله این تن و بدن خسته مرا

تا زیر نور و شعله ی خورشید می بری ؟

پاشو ،حسینم آمده رد و بدل کنیم

درد دل و گلایه ی خواهر برادری

در گنجه لای بقچه ، لباسی است رنگ خون

برخیز ، بلکه مونس من را بیاوری

می خواهم از فراق شکایت کنم به او

در سینه ام غمی است که او هست مشتری

من را زدند ، خب به فدای سرت حسین

هر کس رسید، در تو فرو کرد خنجری

سر نیزه ای که بر کمرت خورد روی اسب

بعدا کمانه کرد به کتف کبوتری

عباس اگر که بود ، دگر غصه ای نبود

دیگر نمی دوید کسی پشت دختری

در شام و کوفه پا قدم دخترعلی

رونق گرفت کاسبی شال و روسری

خوش حال باش موی مرا هیچ کس ندید

خوش حال باش دست نخورده است معجری


تعداد بازديد : 111
شنبه 03 فروردین 1392 ساعت: 10:41
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
شبی،دم سحری،دردعایتان آقا کنید اندکی یاد گدایتان آقا مرابه نیمه شبها، برای نافله

 

شبی،دم سحری،دردعایتان آقا

کنید اندکی یاد گدایتان آقا

مرابه نیمه شبها، برای نافله ها

صدا کنید ،فدای صدایتان آقا

شکسته بال ترینم،ولی مرازکرم

پرم دهید،میان هوایتان آقا

دلم گرفته ،خداخیرتان دهد،یکبار

دهید اجازه،بیفتم به پایتان آقا

به روی پنجه قد افراشتم به جلب نظر

سواکنید،که باشم برایتان آقا

ره ثواب بجویید وزلف بخت مرا

گره زنید،به شال عبا یتان آقا

زبس که تو،به تو کردم خطاب،ناچاراً

غریبه ام به کلام شمایتان آقا

حدیدزنگی قلب مرا جلا بدهید

مریض عشقم و لنگ دوایتان آقا

شرر به سینه زده،غصّه ي مدینه ي تان

نمک به زخم زده ،کربلایتان آقا

برات کرب وبلا رفتن مرابدهید

شبی ،دم سحری،دردعایتان آقا


تعداد بازديد : 141
شنبه 03 فروردین 1392 ساعت: 10:40
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
شبی،دم سحری،دردعایتان آقا کنید اندکی یاد گدایتان آقا مرابه نیمه شبها، برای نافله

 

شبی،دم سحری،دردعایتان آقا

کنید اندکی یاد گدایتان آقا

مرابه نیمه شبها، برای نافله ها

صدا کنید ،فدای صدایتان آقا

شکسته بال ترینم،ولی مرازکرم

پرم دهید،میان هوایتان آقا

دلم گرفته ،خداخیرتان دهد،یکبار

دهید اجازه،بیفتم به پایتان آقا

به روی پنجه قد افراشتم به جلب نظر

سواکنید،که باشم برایتان آقا

ره ثواب بجویید وزلف بخت مرا

گره زنید،به شال عبا یتان آقا

زبس که تو،به تو کردم خطاب،ناچاراً

غریبه ام به کلام شمایتان آقا

حدیدزنگی قلب مرا جلا بدهید

مریض عشقم و لنگ دوایتان آقا

شرر به سینه زده،غصّه ي مدینه ي تان

نمک به زخم زده ،کربلایتان آقا

برات کرب وبلا رفتن مرابدهید

شبی ،دم سحری،دردعایتان آقا


تعداد بازديد : 89
شنبه 03 فروردین 1392 ساعت: 10:40
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
غزل ناب تو بیچاره کند دیوان را جذبه عشق تو دیوانه کند انسان را طرزرفتارتوشد ارثیه خداّمت

 

غزل ناب تو بیچاره کند دیوان را

جذبه عشق تو دیوانه کند انسان را

طرزرفتارتوشد ارثیه خداّمت

که کند سرمه چشمان، قدم مهمان را

مستحقّم، پی روزی همه جاراگشتم

همه دادند نشانم ،حرم سلطان را

پشت دیوارحرم سوزگداکش دارد

جابده درحرمت مفلس بی سامان را

کوس نقّاره تو زنگ درجنّات است

سرذوق آورد آواش ، دل ویران را

سحرت ، سَحر کند جان و تن زائر را

هرکه محصوربه َسحرتو،چه سازدجان را

به کرامات تو باچشم طمع می نگرم

زسرم بازکن آقا ِ الم دوران را

به قلمکارسپردم، به ضریحم بزند

مثل طرحی که زده خاتم استهبان را

زسرخود ، تو مرابازمکن جان جواد

گرچه هرکس کشد از بیخ ، سیه دندان را


تعداد بازديد : 175
شنبه 03 فروردین 1392 ساعت: 10:37
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
امام زمان(عج)-مناجات-نوروز آری! هوا خوش است و غزل خیز در بهار باریده است خنده یکریز در به

محمدمهدی سیار

امام زمان(عج)-مناجات-نوروز



آری! هوا خوش است و غزل خیز در بهار

باریده است خنده یکریز در بهار

از باد نوبهار، حدیث است تن مپوش

باید درید جامه پرهیز در بهار

اما خدا نیاورد آن روز را که آه

گیرد دلی بهانه پاییز در بهار

بی دید و بازدید تو تبریک عید چیست؟

چندین دروغ مصلحت آمیز در بهار

با دیدنم پر از عرق شرم می شوند

گل های شادکامِ دل انگیز در بهار

می بینم ای شکوفه! که خون می شود دلت

از شاخه ی انار میاویز در بهار


تعداد بازديد : 155
شنبه 03 فروردین 1392 ساعت: 7:24
نویسنده:
نظرات(0)
مشاهده ادامه مطلب
ليست صفحات
تعداد صفحات : 6
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف